شهرآرانیوز | لیلا لاریچه؛ فاطمه سجادی متولد سال ۱۳۶۶ در ایران و در همین مشهد است. اینکه میگویم متولد ایران دلیل دارد، چراکه یک مهاجر است. مهاجری که جنگ به اجبار خانوادهاش را کوچ دادهاست. فاطمه دو لیسانس فقه و حقوق و علوم تربیتی دارد و دغدغه اصلیاش که آرزوی دوران کودکیاش هم است؛ معلمی و آموزش میباشد. دغدغهای که از سال ۱۳۸۶ جامه عمل به آن پوشانده و سراغ بچههای بازمانده از تحصیلی رفته است که به دلایل مختلف از آموختن و سواد جاماندهاند. او در کنار آموختن الفبا و سواد به دنبال پرورش خلاقیت و کارآفرینی نیز بودهاست. سجادی مدرسهای خودگردان در حاشیه شهر دارد که در آن موقعیت یادگرفتن برای تمام بچههای جامانده از تحصیل فراهم است، مدرسهای به نام «هدایت».
او منکر کمکهای دولت و مردم ایران به اتباع به خصوص مهاجران افغانستانی نیست، اما عقیده دارد که آموزشها برای بچه های جا مانده از تحصیل باید گسترش یابد.
تولد فاطمه مانند تکتک ما در همین خاک بودهاست و بیش از کشور مادری و پدریاش افغانستان، ایران را دوست دارد. در همین کشور تحصیل کرده و با اینکه کارت اقامتی داشته و هیچ سالی از تحصیل در مدارس دولتی جانمانده است، اما خیلی پیش آمدهاست که نگران بخشنامهها و تأییدیهها باشد تا ثبتنام شود. او در این میان دانشآموزان زیادی را هم دیدهاست که به دلیل نقص مدرک از تحصیل بازماندهاند و هیچوقت پای آنها جایی حتی برای آموختن الفبا هم باز نشدهاست. همین دیدنها باعث شدهاست که او کمر همت را ببندد و برای تحصیل بچههای بازمانده از تحصیل بهویژه بچههای اتباع افغانستانی تلاش کند. او از سال ۱۳۸۶ وارد مدارس خودگردان شده و در سال ۱۳۹۳ خود یک مؤسسه فرهنگی، آموزشی در حاشیه شهر مشهد راه میاندازد. «از بچگی دوست داشتم معلم شوم، ولی شرایط آن برای مهاجران مهیا نبود به همین دلیل تصمیم گرفتم وارد مدارس خودگردان شوم. از قبل آشنایی با این مدارس داشتم و اقوام ما در این نوع مراکز آموزشی فعالیت کرده بودند. با هزاران زحمت وارد یکی از این مدارس شدم. قبل از اینکه وارد این نوع از مدارس شوم تصورم این بود که مدارس خودگردان هم مانند مدارس دولتی هستند، ولی اینگونه نبود و تفاوتهای زیادی بهویژه در ظاهر داشتند. امکانات کم، فضاهای کوچک و کلاسهای بدون میز و نیمکت که بچهها مجبور بودند روی زمین بنشینند و درس بخوانند. حتی بچهها کتاب هم نداشتند. معلمی در این مدارس نتیجه خوبی برای من داشت، چراکه ترغیب به این شدم که این مؤسسه فرهنگی و آموزشی را راه بیندازم.»
ترغیب میشود که مؤسسهای برای یاددادن راه بیندازد، مؤسسهای در حاشیه شهر که برای بچههای بازمانده از تحصیل است. «مدرسه خودگردانی که میرفتم در منطقه گلشهر، ساختمان و التیمور بود، متوجه شدم که تعدادی از بچهها از مسیر جاده سیمان آنجا میآیند. آنها مسیر دوری که آن زمان هنوز خاکی بود و فقط یک اتوبوس هم داشت هرروز به زحمت میآمدند. بعد که بررسی کردم و دیدم بچههای زیادی از این منطقه میآیند تصمیم گرفتم مؤسسه را در منطقه جاده سیمان راه بیندازم تا بچههای بیشتری که از تحصیل جاماندهاند باسواد شوند. این شد که سال ۱۳۹۳ مدرسه هدایت را راه انداختیم و بچه های زیادی توانستهاند اینجا تحصیل کنند و بعد از اینکه مدارک آنها درست شد در مدارس دولتی آزمون تعیین سطح و ادامه تحصیل دهند، بچههای زیادی در این منطقه هستند که نتوانستهاند مدارس دولتی بروند. همان سال اول ۱۲۰ نفر از بچههای ایرانی و اتباعی که به هردلیل از تحصیل جاماندهبودند وارد مؤسسه شدند و درس خواندند. بهنظرم بچهها در اتفاقات و مهاجرتها هیچ نقشی ندارند و تقصیری متوجه آنها نیست. بعد از پناهندگی سزاوار نیست که از تحصیل جابمانند و بهخاطر این جاماندگی و بیسوادی مجبور شوند در آینده به هرکاری تن دهند.»
از آنجایی که آموزش، دغدغه او برای راهاندازی مؤسسه بودهاست برای پذیرش بچههای بازمانده از تحصیل از محدودیتی نمیگذرد و اجازه میدهد تا همه جاماندگان از تحصیل در هرسنی و در هرپایهای در مرکز او بیاموزند. «ما در این مؤسسه تمام بچههای جامانده از تحصیل را در هرمقطع تحصیلی که باشند پذیرش میکنیم تا زمانی که مدارک آنها درست شده و وارد مدرسه شوند. از ابتدایی تا هر مقطعی از تحصیل که باشد به آنها آموزش میدهیم. حتی اگر برای یک مقطع یک نفر باشد. در نهایت یک کارنامه که به عنوان مدرک هیچجا قابل پذیرش نیست به بچهها میدهیم. این کارنامه ارزش قانونی ندارد فقط آموزشی که میبینند کمک میکند که اگر شرایطی پیش آمد و به مدرسه دولتی رفتند تعیین سطح بدهند و در کلاسی مناسب بنشینند. بچههایی که برای تحصیل سراغ ما میآیند فقط اتباع افغانستانی نیستند، شاگردان پاکستانی و ایرانی هم داریم. دو دانشآموز ایرانی داشتیم که به مدت شش سال نتوانسته بودند در مدارس دولتی ثبتنام کنند بعد از شش سال مشکل آنها حل شد و توانستند در مدارس دولتی ادامه تحصیل دهند. اگر این مرکز آموزشی نبود مجبور بودند تا سن نوجوانی بیسواد باشند و از همسن و سالهای خود جابمانند، ولی با آموزشهایی که دیدند توانسته بودند خود را به همسن و سالهایشان برسانند. این وضعیت برای خیلی از بچهها پیش آمده و توانستهاند ادامه تحصیل دهند. خیلیها به مدارس دولتی و دانشگاه رفتهاند. همین تازگیها یک شاگرد پسر داشتیم که دانشگاه رفت و رشته فیزیوتراپی هم قبول شد، اما در این میان بعضی از بچهها هم هستند که به دلیل مشکل مدارک و وضعیت مالی نتوانستهاند ادامه دهند و ترک تحصیل کردهاند. خیلیها توانایی مالی تأمین هزینهها را ندارند.
به دلیل شرایط اقتصادی مردم منطقه تمام نیروهایی که در این مؤسسه آموزشی فعالیت میکنند، همکاری جهادی دارند و اغلب آنها هم اتباعی هستند که خود در دورهای از تحصیل به مشکل برخورده و در مدارس خودگردان برای مدتی ادامه تحصیل دادهاند. «همکاری تمام نیروها جهادی است و دروس تمام پایههای تحصیلی با همراهی همکاران که بیشتر از اتباع افغانستانی هستند انجام میشود. موضوع آموزش بچهها آنقدر برای ما مهم است که در هر پایهای که باشند آنها را پذیرش میکنیم و حتی برای یک نفر هم کلاس تشکیل میدهیم. سعی کردهایم اوضاعی را فراهم کنیم تا آنها کمتر احساس دور یا جاماندن از تحصیل داشته باشند. آمدن هرکدام از همکارانم به مدرسه قصهای دارد و هرکدام به طریقی قسمتشان شده که در مدرسه هدایت باشند.»
اما کنار آموزش در این مؤسسه، آموزشهای فرهنگی نیز به بچهها دادهمیشود تا به تواناییهایی دست یابند و خلاقیت آنها ظهور کند. توانایی که گرهگشای مشکلات آینده آنها باشد. «در کنار آموزش کتابها و درسهای مدرسه، مهارتهای مختلف به بچهها آموزش دادهمیشود. مهارتهای زندگی، بازی، ارتباط مؤثر، مقالهنویسی، پژوهش محوری و دیگر مهارتهایی که مورد نیاز آنهاست در ساعتهای آموزشی با بچهها کار میکنیم. یکی از کارهای دیگری که انجام میدهیم ساعت کتابخوانی است. بچهها از کتابخانه مدرسه، کتاب به امانت میگیرند و آن را میخوانند و دور هم جمع میشوند و درباره آن کتاب توضیح میدهند و بحث و تبادلنظر میکنند. حتی بعضی وقتها کتابها را نقد هم میکنند. تا پیش از اوجگیری کرونا، کلاس زبان انگلیسی و کامپیوتر جزو کلاسهای اصلی مؤسسه بود که در کنار مباحث درسی، بچهها آنها را فرامیگرفتند. این آموزشها در حدی بود که تا سن مقطع متوسطه بچهها کاملا با فتوشاپ و تدوین آشنا میشدند و تسلط کامل برای این کارها داشتند. هدف این بود با این آموزشها بچهها بعد از تحصیل یا حین تحصیل که به درآمد نیاز دارند سراغ کاری بروند که پیشرفتی در آن داشتهباشند و رشدی برای آنها داشتهباشد نه اینکه سراغ کاری بروند که هیچ آیندهای ندارد. یک بار یکی از بچهها را دیدم که در اتوبوس نشسته بود و منکارت زدن را کنترل میکرد و روزانه مبلغی از راننده میگرفت. برایم دردآور بود که در سنی که بچه میتواند مهارت یاد بگیرد، پای دستگاه بنشیند و نگاهش به دست مردم باشد که کارت بزنند.
تلاش ما این است که استعدادها و تواناییهای بچهها شکوفا شده و در راستای رشد آن حرکت کنند. یکی از کلاسهای ویژه ما کلاس افغانستانشناسی است. ما تا سالهای سال هویت خود را پنهان میکردیم و اغلب مهاجران نمیخواستند کسی از هویت آنها آگاه شود به این خاطر که بخشهای سیاهی از افغانستان به ما نشان دادهشده بود و به همین دلیل هیچ وقت قصد برگشت به کشور خود را نداشتیم و به کشور پدری خود هیچ علاقهای نداشتیم. خود من همیشه فکر میکردم افغانستان کشوری به دور از تمدن و بازمانده از پیشرفت است، اما شش سال پیش سفری به کابل داشتم و متوجه شدم که اینگونه نیست. کمکم با کشورم آشنا شدم و تصمیم گرفتم کلاس افغانستانشناسی را هم در مؤسسه بگذارم تا دیگر از هویت خود فرار نکنیم. ما تا زمانی که از هویت خود فرار کنیم نمیتوانیم به موفقیت برسیم. بچهها هم به این کلاسها واکنش خیلی خوبی داشتند.»
اینجا در کنار کلاسهای مهارت زندگی و زبانآموزی، بیش از بیست نوع صنایعدستی به بچهها آموزش دادهمیشود، صنایع دستی که برای آنها بازار فروش خوبی هم وجود دارد. «نقاشی روی شیشه، سفالگری، عروسکسازی، سیاهقلم، گلدوزی، کار روی سفال، خیاطی و خیلی از مهارتها را به بچهها آموزش میدهیم. از تولیدات دستی بچهها دو سال بازارچهای با عنوان بازارچه جوانه در مؤسسه راه انداختیم که استقبال خیلی خوبی از آن شد. در صفحه اینستاگرام جوانه بازار هم کارهای بچهها را برای فروش گذاشتیم که فروش خوبی داشت. حتی مشتریانی از اتریش، بلژیک، انگلیس و کانادا هم داشتیم که خریدها را برای آنها ارسال کردیم. نکته مهم دیگری که در مباحث آموزشی بچهها لحاظ شده است، زنگهای آموزش قرآن، صحیفهسجادیه و نهجالبلاغه است. هدف این است که در کنار دیگر آموزشها آنها با مباحث دینی آشنا شوند و منابع مذهبی را بشناسند. کلاس ش. ب. ب که کلاس شناخت بهترینها و بدترینها برای بچههای مقطع ابتدایی است هم در دورههای آموزشی داریم. بچهها در این کلاسها با نقاشی و قصهگویی، آداب زندگی و سیره اهل بیت (ع) آشنا میشوند.»